اشعار سید محمدرضا شمس (ساقی)

ساغر خیال
آخرین نظرات

۱ مطلب در مرداد ۱۴۰۲ ثبت شده است

(اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا الْفَضْلِ الْعَبّاسَ)

(علمدار حسین)

 

لبت از فرط عطش خشک و گدازنده شده ست
آب در علقمه ، در نزد تو شرمنده شده ست

 

گرچه رام تو شده تشنگی از عشق ، ولی...
دشمن سنگدل از شرم سرافکنده شده ست

 

ادب و مهر ، به تو درس وفاداری داد
نامت از معرفت توست که پاینده شده ست

 

مَشک بر دوش کشیدی و تو را تیر زدند
آه!... دستان تو در دشت پراکنده شده ست

 

دید تا پیکر صد چاک تو را چشم فلک :
زخم‌ها بر تن گلگون تو آکنده شده ست ـ

 

ناله برخاست ز شش جانب هستی ، از غم
که گمان، پایه‌ی افلاک و زمین کنده شده ست

 

تا که خونت به زمین ریخت معطر شد دشت
عِطر جانبخش تو اینگونه فزاینده شده ست

 

یا اباالفضل ، فروغ و قمر هاشمیان!
که سماوات ز انوار تو تابنده شده ست ـ

 

اسوه‌ی مهر و وفایی و علمدار حسین (ع)
که شهنشاه شهیدان به تو بالنده شده ست

 

کربلا مسلخ هفتاد و دو دلدار چو گشت
دین اسلام ز خون شهدا زنده شده ست

 

مکتب کرب و بلا ، مکتب انسان‌سازی ست
عشق و ایثار و وفا مکتب سازنده شده ست

 

گفت (ساقی) غزلی پیرو "پروانه" که گفت :
"خاک این بادیه از برگ گل آکنده شده ست"

 

سید محمدرضا شمس (ساقی)
1402/05/13