هر کجا خواهی برو ای مهریان! بی من مرو
هر کجا خواهی برو ای مهربان! بی من مرو
ای انیس و مونس و آرام جان! بی من مرو
با تو دنیایم گلستان است چون فصل بهار
گر مرا خواهی نبینی در خزان بی من مرو
ای رسول مهربانی! در تب هجرم مسوز
ای خلیل آتشین! در گلسِتان بی من مرو
زندگی با تو حیات جاودان و بی تو هیچ
ای حیاتِ تا همیشه جاودان! بی من مرو
روح میبخشی به هر جسم به خاک افتادهای
ای مسیحای من ای روح و روان! بی من مرو
مِهر تو در جانِ من ، افتادہ از روز ازل
بیتو لطفی نیست ماندن در جهان بی من مرو
بی تو من گمراه و سرگردانم و بی همسفر
"دانش راهم تویی ای راه دان! بی من مرو"
گر رَوی از پیش من بی من، نمیدانی که من
تا که آیی ، گشتهام خلد آشیان بی من مرو
گرچه من اهل زمینم؛ بی تو امّا روح من
میکند پرواز ، سوی آسمان بی من مرو
هستیام را میدهم ای مایه ی هستی فزا
تا که باشی بر سر من سایبان بی من مرو
دل بریدن ، کار من هرگز نبود و نیست هم
منکه دل دادم به تو ای دلسِتان! بی من مرو
از تو میگیرم توان و شور و حال زندگی
بی تو امّا ناتوانم ناتوان ، بی من مرو
ای که عمری ماندهام در انتظار روی تو
لااقل یک شب کنار من بمان بی من مرو
گرچه پیرم ، گر شبی گیری در آغوشت مرا
تا سحر ، خیزم از آغوشت جوان بی من مرو
میکُند حک ، تا شود سرمشق بر آیندگان
عشق ما را این سپهر بایگان ، بی من مرو
طاقتم شد طاق از بس گفتمت: پیشم بمان!
خفتهای؟ برخیز از خواب گران، بی من مرو
دل ز تنهایی به تنگ آمد، عنان از کف گرفت
کارد بنشسته به مغز استخوان بی من مرو
خانه_آبادم ، چو باشم در کنار اَمن تو...
ورنه بیتو میشوم بیخانمان بی من مرو
زیر بار جانگداز روزگار کج مدار
قامت سروم شده اکنون کمان بی من مرو
همچو آهویی دلم را بر دخیلت بستهام
آهوی درماندہ را از خود مران بی من مرو
دوست دارم تا شوم ای (ساقی) شیرین لقا
گوشهی میخانهات دُردی کشان بی من مرو
1392
- ۰۱/۰۲/۲۵
عالی بود