اشعار سید محمدرضا شمس (ساقی)

ساغر خیال
آخرین نظرات

زبان در غم، قلم هم خم، چه‌سان از او توان زد دم

سه شنبه, ۲۹ مرداد ۱۴۰۴، ۰۵:۴۱ ب.ظ

(السّلامُ عَلیکِ یا اُمّ المَصائِبِ یا زَینَب)

«اسوه‌ی صبر»

 

زبان در غم، قلم هم خَم، چه‌سان از او توان زد دم
که زینب اُسوه‌ی صبر است و سازد با غمی مُعْظَم

 

اگر خواهم نظیرش را کنم تصویر در شعرم
نیابم همچو او را بعدِ زهرا (س) در بنی آدم

 

خدا او را عطا فرمود چون بر حضرت مولا
ندا آمد برایت «زینِ اَب» چون کوثر آوردم

 

نه تنها زینتِ «اَب» باشد این دختر که می‌باشد
برای عرشیان و فرشیان هم، زینتِ اعظم

 

انیس و یار و غمخوار برادر در تمام عمر...
که چون او کس نباشد بر حسین بن علی مَحرم

 

درختان گر قلم گردند و دریاها شود جوهر
ز دریای کراماتش چه بنویسند جز شبنم ؟

 

به غیر از فاطمه، هرگز نیارد دختری چون او
که خم هرگز نگردد زیر بارِ غصه و ماتم

 

مصیبت‌دیدگان هرچند بسیارند در دنیا
ولیکن همچو او، هرگز ندیده دیده‌ی عالَم

 

که می‌باشد شکیبا همچو کوه آن بانوی عظما
چنان که صبر از او، ایّوب آموزد به وقت غم

 

نسیمی می‌بَرد با خود خس و خاشاک صحرا را
درختی که تنومند است از طوفان نگردد خَم

 

چگونه می‌توانی یافت چون او را که با رأفت
شود بر روی زخم سینه‌ی اهل حرم، مَرهم

 

به بذل و جود او هرگز نیابی تا ابد هرگز
که می‌باشد گدایی بینوا در نزد او حاتم

 

زهازه بر چنین بانو که در بزم یزیدِ دون
به نطقی حیدری پیچید طومار ستم در هم

 

نه تنها (ساقی) کوثر ببالد بر چنین دختر
که می‌بالد به او حتی به عالم حضرت خاتم

 

حریمش را زیارت کن به خاکِ شام تا بینی...
ببخشد جان به روح مُرده‌ات چون عیسیِ مریم

 

سید محمدرضا شمس (ساقی)

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی