تا توانی در جهان رنگ ها یکرنگ باش!
(آیینگی)
تـا تـوانـی در جهــان رنگهـا، یکـرنـگ باش
فـارغ از شیرینزبـانیهای پُـر نیـرنـگ باش
باش چون آییـنه، شفـاف و زلال و بیغبـار
نَه به قلبِ شیـشه از نامردمیها سنگ باش
نیستی گــر رهــروِ پیــر طـریق و مَعــرفـت
لااقـل در سعی کسبِ دانش و فرهنـگ باش
یکـدلـی را پیشهی خود ساز با یــاران، ولی
بر سر دونمـایگـان، مانند قلمــاسـنگ باش
سـاربـان را در خطـا دیـدی اگـر، فـریـاد کن
کـاروان جهــل و غفلـت را نـوای زنـگ باش
دستگیری کن به همت، از گرفتـار و ضعیف
چون عصــا در زندگانی، دستگیر لنـگ باش
دیـدگـان بُلهـَـوس را، بنــدگـی هــرگــز مکن
بلکه با شیطـان نفست دایمـاً در جنـگ باش
لج مکن چون کـودکان با مَـردم از نابخـردی
چون دوچشم نافذت با خلق، همآهنگ باش
چنـگ بر دلها مـزن کز خود نـرانی خـلق را
تا بهدست آری دلی را چون نوای چنگ باش
قلب عـاشق، هـمنـوا با قلب معشوقش تپـد
خواه پیش یار باشی خواه در فرسنگ باش
با قنـاعـتپیشگی، گـویـی که شــاهِ عــالمی
خواه بر سنگی نشینی خواه بر اورنگ باش
بـاد بـر غبغـب مکـن در محفــل بیچــارگــان
مثــل (ساقی)، غمگـسار مـَـردم دلتـنگ باش
سید محمدرضا شمس (ساقی)
- ۰۴/۰۶/۰۳