میرسد بانگ غم و غصه و ماتم بر گوش
یادبود سالگرد درگذشت (استاد ایرج قادری) هنرمند توانمند سینما
(شیر خفته)
میرسد بانگ غم و غصه و ماتم بر گوش
خبری میرسد از مرگ عزیزی ز سروش
(ایرج قادری) استاد توانمند هنر ...
ناگهان شمع وجودش بجهان شد خاموش
کارگردان زبردست و هنرپیشه ی فحل
رفت از دار فنا سوی بقا دوش به دوش
آه و افسوس که این دهر، بوَد دار ملال
میکند بهر عزیزان همه را مشکی پوش
اوستادان بزرگی که چو (ایرج) رفتند
همچو فردین که شده خاکِ سیاهش آغوش
حیف و صدحیف که معلوم نشد بهر کسی
قدر آن پاکعیاران، که برفتند از هوش
رسم دنیاست که فریاد به جایی نرسد
شیر نر در قفس و لیک رها باشد موش
چه توان کرد که جز رنج نبیند به جهان
بجز آنکس که بوَد فاقد اندیشه و هوش
ای مگس! گر نتوان سیر سماوات کنی...
بی جهت در پی تحقیر عقابان مخروش
سیرت زشت قبیح است به هر کیش و مرام
گرچه هر صورت زشتی بشود بهْ، ز رتوش
عزت و شوکت انسان نبوَد دست کسان
کاین کرامت بوَد از سوی خدا بی سرپوش
گرچه از بیخردی پاس نگفتند او را
مهر او هست به قلب همه با جوش و خروش
مدفنش قلب محبان شده از لطف خدای
گرچه شد آینه ی دل ز عداوت، مخدوش
سینه ها هست چو آتشکده در سوز و گداز
در غم (قادری) استاد هنرمند خموش
(ساقی) بزم هنر بود و برفت از برِ ما
آنکه جام هنرش کرد جهانی مدهوش
1391/2/17
- ۰۰/۰۲/۱۷