از بس که در عزای پدر گریه میکند
(ألسَّلامُ عَلَیْکَ یٰا أباعَبْداللّٰه الحُسَین)
از بس کـه : در عــزای پــدر ، گریه میکند
خــونها به جــای اشک بصـر گریه میکند
بـانگ تــلاوتی که به گوشش رسیده است
بـــر نـیـــزه ، از لبـــان پـــدر ، گریه میکند
از ظهر خـون و شام غریبـان اهلبیت (ع)
هر شب نشـسته تا به سحـــر گریه میکند
چـون کشــتی ســـپاه حسیـنی بــه نیـــنوا
در خون شدهست زیـر و زبـر گریه میکند
دیده به چشم خویش چو در آسمان عشق
بــر نیـــزه هــا طـــلوع قمـــر گریه میکند
دیــده گـــلوی اصغـــر در خــون تپــیده را
پــرپــر شــده ز تیـــر سهســر گریه میکند
بر روی نیـزههای سـتم ، دیـده است چـون
هفتــاد و دو جــداشـده سـر ، گریه میکند
از مــرگ جانگــداز عـزیـزان مصطفی(ص)
با اشـک و آه و خــون جگـــر گریه میکند
بیـــند چـو آل عصمــت حق را به روی خار
در راه شــامِ غـــم، بــه سفـــر گریه میکند
یـــاد لبـــان تشــنـه ی بــابــا ، بــه روی آب
چون میکنـد به دیــده نظـــر گریه میکند
آه و فغـــان تشــنهلبـــان را شـنـید و دیــد
نـــزد ســـتـم نـکـــرد ، اثــــر ، گریه میکند
هر چنــد گــریــهخیـــز بـوَد شرح کــربـــلا
امـــا بــــرای خـلـــــق بشـــر ، گریه میکند
چون کربلا حیــات مسلمانی است و دیــن
بـــر مُســلمِ بـــدون خـبـــــر ، گریه میکند
این اسـت شـرح راز امـامــت ، کـه با دلـی
خـالی ز بغـض و کیـنه و شـر گریه میکند
در کــربـــلا، کـه هسـت نمـــاد مقـــاومــت
بــر پیـــروان خســته کمـــر ، گریه میکند
بـر آن جمــاعتی کــه : بــه بـــازار عـاشقی
پیــوســـته مـیکنـــند ضـــرر گریه میکند
چون عــدهای شدند ز غفـلت، غــلام ظـلم
بــر شـیعـیــان تــشــنـهی زر ، گریه میکند
(ساقی) همین بساست در احوال آن امام
در مــرگِ شـاهِ نیــزه به سـر ، گریه میکند
شد عاقبت شهیــد به حکـم "ولیــد" پست
گردون دوباره از غمی عظما به غم نشست
- ۰۰/۰۵/۳۰