مستی ما مستی از هر جام نیست
مستی ما مستی از هر جام نیست
مست گشتن کار هر بد نام نیست
ما ز جام عشق، مستی میکنیم
خویش را فارغ ز هستی میکنیم
می، پلیدی را ز سر بیرون کند
عشق را در جام دل، افزون کند
چونکه ما مستیم و از هستی تهی
کِی شود هستی به مستی منتهی؟
مست یعنی: عاشقی بی قید و بند
فارغ از بود و نبود و چون و چند؟
چون و چند از ابلهی آید میان
در طریق عاشقی کی میتوان؟
مست بود و فکر هستی داشتن
کوهِ غم را از میان برداشتن
کِی بُوَد کار حساب و هندسه؟
کِی چنین درسی بوَد در مدرسه؟
عاشقی را خود جهانِ دیگریست
منطق عاشق، همان پیغمبریست
عشق بر عاشق دهد دستور را
عقل کِی فهمد چنین منظور را
تا نگردی عاشقی بی ادعا...
کِی توانی کرد درک نکته ها؟
فهم عاقل را به عاشق، راه نیست
هرچه گویم باز میگویی که چیست؟
باید اول ، ترکِ هشیاری کنی
عشق را در خویشتن جاری کنی
هر زمان گشتی چو مست جام عشق
خویش را انداختی در دام عشق
آن زمان شاید بدانی عشق چیست
چون کنی درکِ یکی را از دویست
گر به راه عشق، همراهم شوی
رهسپار قلبِ پر آهم ، شوی...
خود ببینی فرق عقل و عشق چیست
عقل، همراه و رفیق عشق نیست
عقل ، اوّل بیند و باور کند
عشق، نادیده همه از بر کند
عشق چون از عقل میگردد جدا
آن زمان بیند بزرگی خدا
چون خدا را دید پابستش شود
از میِ دیدار ، سرمستش شود
(ساقی) و جام مِی و روی نگار
هست در دیوانگی ها آشکار
گرچه عشق و عاشقی کار دل است
پا نهادن در چنین ره، مشکل است
1391
- ۹۹/۰۷/۰۹