اشعار سید محمدرضا شمس (ساقی)

ساغر خیال
آخرین نظرات

به معبر می‌کنی با ناز گیسوی رها محشر

شنبه, ۸ تیر ۱۴۰۴، ۰۶:۲۰ ب.ظ

(محشر)

 

به مَعبر می‌کنی با ناز گیسوی رها ، محشر
درآن وقتی که طوفان می‌وزد ای نازنین دلبر

 

«اگر در روضه‌ی حسن تو زنبور عسل افتد
گلاب از ابر می‌بارد ز دودِ شمع، تا محشر»

 

نقاب از رخ چو می‌گیری کنی روشن جهانی را
که گویی سر برون آورده خورشید از دل خاور

 

چو می‌بیند تو را خورشید عالمتاب، از خجلت
نمی‌آید برون از چاه مغرب تا ابد دیگر

 

شرار هر نگاهت می‌زند آتش به قلب من
چنانکه می‌زند مرغ دلم در سینه‌ام پرپر

 

خوشا آن دل که می‌گردد گرفتار نگاه تو
خوشا آن کس که دارد بر سرش از عشق تو افسر

 

مرا کافی‌ست با عشق تو خوابم در لحد زیرا
که با یاد تو برخیزم ز جا در محشر اکبر

 

تو را می‌دید اگر که شیخ صنعان اول خلقت
یقین می‌شد همان دم بر خداوند جهان کافر

 

خوشا (ساقی) دهد یک جرعه‌ام از جام لب‌هایت
که پوشم چشم، از میخانه و از باده‌ی کوثر

 

چه باکی هست از فردای محشر گر به‌جرم عشق
مرا باشد جهنم بعد رفتن، از جهان، کیفر...

 

سید محمدرضا شمس (ساقی)
1404/04/06

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی