اشعار سید محمدرضا شمس (ساقی)

ساغر خیال
آخرین نظرات

آتش کشید خصم چو بر آشیانه‌اش

شنبه, ۲۵ آذر ۱۴۰۲، ۱۲:۵۶ ب.ظ

(السَّلاَمُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الصِّدِّیقَةُ الشَّهِیدَةُ)

(شهادت حضرت زهرا)

 

آتش کشید خصم چو بر آشیانه‌اش
رفت از ثریٰ به‌ اوج ثریا ، زبانه‌اش

 

ارکان روزگار ، فرو ریخت بر زمین
چون دستِ کین گرفت به تیر نشانه‌اش

 

آن آشیانه‌ای که حریمش شکسته شد
جبریل ، بوسه ها زده بر آستانه‌اش

 

آیا نکرد شرم ، ز رخسار فاطمه (س)
وقتی که زد ز کینه عدو ، تازیانه‌اش؟

 

درد و دریغ و آه ، که از جور روزگار
دستِ ستم بُرید ز شاخه جوانه‌اش...

 

سَر خم نکرد نزد ستمگر تمام عمر
چون بود محو خالق حیّ ِ یگانه‌اش

 

اما ز بار غصه که بر دوش می‌کشید
خم گشت سرو ِ قامت و بشکست شانه‌اش

 

جرمش چه بود آنکه امید رسول بود
آیا چه بود خصم ستمگر ، بهانه‌اش؟!

 

تنها گناه اوست که بر رغم ظالمان
اِستاد ، در دفاع ِ امام زمانه‌اش

 

ای وای از دمی که ز ضرب غلافِ کین
شد سِقط ، آن عزیز دل و نازدانه‌اش

 

غم ، خانه کرد در دل مولا ، چو در محاق
ناگه برفت ، ماه شبستان خانه‌اش

 

باید که ماه را ، به دل خاک می‌سپرد
اما دریغ ، در دل شب ، مخفیانه‌اش

 

بی‌همنفس چو گشت علی بعد فاطمه
او بود و چاه و زمزمه‌ های شبانه‌اش

 

"پروانه" خوش سرود درین مصرعی که گفت:
"جز مرغ حق نبود کسی ، هم‌ترانه‌اش"

 

هرچند قرن‌ها سپری شد ، از آن ستم
کِی می‌رود ز خاطر عالم ، فسانه‌اش؟

 

تا روز رستخیز ، به‌جان شعله می‌کشد
سوز دل ِ علی و ، غم بی‌کرانه‌اش

 

خواهی اگر که درک کنی داغ مرتضی
بر لاله کن نظر ، که ببینی نشانه‌اش...

 

(ساقی)! شکست اگرچه صراحی به سنگ غم
ما مست کوثریم و مِی جاودانه‌اش .

 

سید محمدرضا شمس (ساقی)
1402/09/11

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی