کاش میشد گره خلق خدا بگشایند
(ارباب ریا)
کاش میشد گرهِْ خلق خدا بگشایند
یا در عیش ، به روی فقرا بگشایند
کاش ارباب حقیقت ز سراپردهی غیب
پرده از چهرهی ارباب ریا بگشایند
شاید آندم که گشودند نقاب از رخ خلق
پردهای هم ز روی ما و شما بگشایند
دارم امّید، مبادا به تعرض گوییم :
که چرا پرده ز رخسارهی ما بگشایند؟
کاشکی هاتف غیبی بدهد مژدهی وصل
تا همه دیده بر آن ماه_لقا بگشایند
اگر آن یوسف گمگشته ز ره باز آید
چشم یعقوبوشان را به شِفا بگشایند
آن جماعت که ز تزویر و ریا بیزارند
گره از کار تمام ضعفا بگشایند
گرچه عمریاست که وابستهی دنیا شدهایم
عاقبت بند تعلّق، ز قضا بگشایند
این جهان گذران را بگذاریم و رویم
تا که دروازهی دنیای بقا بگشایند
یادم آمد ز شهیدان منا و عرفات ـ
که در آن فاجعه میشد که فضا بگشایند؟
اگر این وحدت امروزه به گفتار نبود
میشد آنگاه که درها ز قفا بگشایند
وایاز آن لحظه که حجاج درآن دشت مخوف
سعیشان بود که درهای منا بگشایند
تا که شاید ز چنان معرکه جان در ببرند
کاش میشد ز منا تا به صفا بگشایند
نشد آنگونه و ایکاش! درین دار فنا
درب دوزخ به روی اهل جفا بگشایند
(ساقیا) گیج و خماریم و خراب افتادیم
«بوَد آیا که در میکده ها بگشایند»
1394/10/26
- ۹۹/۱۰/۰۳