شبی که ماه جمالت مرا مشوش کرد
جمعه, ۲۲ مهر ۱۴۰۱، ۱۲:۱۵ ب.ظ
شـبی که مـاهِ جمــالـت مرا مشوّش کرد
دلِ غــریق غمــم را ـ قـــریــنِ آتـش کرد
شرارههای جنــون سوخت پیکـرم یکسر
هرآنکه دید مرا ـ یـادی از ســیاوش کرد
اگرچه طـالـعِ ما جبـر و اختـیارات است
ولی بــلای زمــانــه ، مــرا بــلاکــش کرد
ســتارهسوختــهی دســت سرنوشـتم که
به لـوحِ خــاطــرِ گــردون مرا مُنقّش کرد
دلی که در طلبِ یار سوخت؛ از دم غیب
دلالتـی بـشـنــــید و نــوای دلکــش کرد
پـرنـدهی دلِ من در هــوایِ دولـتِ عشـق
پــری ز مِهــر گـرفت و مرا پَـریـوَش کرد
کمانِ وصل که از جان کشیدهام یک عمر
بـه عشـقِ یــار ، مـرا هــمتــراز آرش کرد
پلنـگِ مـرگ که میتــازد از پِـیام هر دم
غــزالِ عمـــرِ مرا بیقــرار و سرکش کرد
شراب عشق ، طلب کن ز (ساقی) کـوثـر
که مستِ عشق مرا با شرابِ بیغش کرد
- ۰۱/۰۷/۲۲