اشعار سید محمدرضا شمس (ساقی)

ساغر خیال
آخرین نظرات

شبی که ماه جمالت مرا مشوش کرد

جمعه, ۲۲ مهر ۱۴۰۱، ۱۲:۱۵ ب.ظ

(شراره های جنون)

 

شـبی که مـاهِ جمــالـت مرا مشوّش کرد
دلِ غــریق غمــم را ـ قـــریــنِ آتـش کرد

 

شراره‌های جنــون سوخت پیکـرم یکسر
هرآنکه دید مرا ـ یـادی از ســیاوش کرد

 

اگرچه طـالـعِ ما جبـر و اختـیارات است
ولی بــلای زمــانــه ، مــرا بــلاکــش کرد

 

ســتاره‌سوختــه‌ی دســت سرنوشـتم که
به لـوحِ خــاطــرِ گــردون مرا مُنقّش کرد

 

دلی ‌که در طلبِ یار سوخت؛ از دم غیب
دلالتـی بـشـنــــید و نــوای دل‌کــش کرد

 

پـرنـده‌ی دلِ من در هــوایِ دولـتِ عشـق
پــری ز مِهــر گـرفت و مرا پَـریـوَش کرد

 

کمانِ وصل که از جان کشیده‌ام یک عمر
بـه عشـقِ یــار ، مـرا هــم‌تــراز آرش کرد

 

پلنـگِ مـرگ که می‌تــازد از پِـی‌ام هر دم
غــزالِ عمـــرِ مرا بی‌قــرار و سرکش کرد

 

شراب عشق ، طلب کن ز (ساقی) کـوثـر
که مستِ عشق مرا با شرابِ بی‌غش کرد

 

سید محمدرضا شمس (ساقی)

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی