اشعار سید محمدرضا شمس (ساقی)

ساغر خیال
آخرین نظرات

شب است و شب، شبِ شب ماندهٔ نشسته به شب

پنجشنبه, ۱۰ مهر ۱۳۹۹، ۰۲:۵۲ ق.ظ

(شب)

 

شب است و بغض غریبی که در گلو مانده ست
شب است و دلهره هایی که پیش رو مانده ست

 

شب است و ناله پس از ناله ، می‌کشد فریاد
شب است و شعله‌ای از آه ، در گلو مانده ست

 

شب است و عربده ی ظلم ، می‌رسد بر گوش
ولی به سینه ‌ی ‌مان ، داغ بازگو مانده ست

 

شب است و ظلمت و بیداد و انجماد سکوت
که مرغ شب هم خامش ز های‌و‌هو مانده ست

 

شب است و شب، شبِ شب ماندهٔ نشسته به شب
شبی که خسته ز شب های آرزو مانده ست

 

شب است و شب ، که کشد گرده از دمار بشر
شبی سیاه ، که بی "قدر" و آبرو مانده ست

 

شبی که تشنه ی خون است و نشئه ی بیداد
شبی که پایش در چاه شب ، فرو مانده ست

 

شبی که وسمه کشیده چو قیر ، بر گیسو
که ماه ، در پس ابری سیاهرو مانده ست

 

شب است و نم نم اشکی که از دریچه ی دل
چکد چو قطره ی آخِر که در سبو مانده ست

 

شب است و (ساقی) شوریده و خماران جمع
ولی ز "جام مراد" از شراب ، بو مانده ست.

 

سید محمدرضا شمس (ساقی)

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی