کن از نوکیسگان دوری که سر در آخور خویشاند
کن از نوکیسگان دوری، که سر در آخور خویشاند
ز بیم خواهشِ درماندهی نانی ، به تشویشاند
زبانباز و دغلکار و تهی از اُلفت و مِهرند
سراپا چون ستونِ سُستِ سَقفِ سازهی خویشاند
اگرچه در خیال خویش، خود را شاه میبینند
ولیکن چون گدا در چشم استغنای درویشاند
ز شوق و شهوتِ شهرت به هر محفل شتابانند
اگر چه بر شکوه و شأن آن محفل ، نیندیشاند
ندارد حاصلی مِهر و وفا ، با این قماشی که :
بهکام خویشتن نوش و بهکام خلق چون نیشاند
به هنگام تناول آنچنان بیخود شوند از خود
که پنداری به تنهایی ، نظیر گلّهی میشاند
به غیر از بذر خِفّت را ، نمیکارند در عالم
خسیسانی که حتیٰ مالک صد پهنه آییشاند ۱
امانتدار اموالاند و سرخوش از متاع پوچ
عقب افتادگاناند و گمان دارند در پیشاند
نمیگیرند دستی را ، ز خوی خِسّت و خواری
به دور از رأفت و جود و سخا هستند و بدکیشاند
عبث هرگز مکن عمر گرانت را تلف (ساقی)
به پای نارفیقانی که : مکّار و بداندیشاند .
سید محمدرضا شمس (ساقی)
1402/11/20
۱ـ مزرعه ـ کشتزار
- ۰۲/۱۱/۲۳