عفت و عصمت بود در زیر قاب روسری
(حجـــاب)
عفت و عصمت بوَد در زیر قاب روسری
چادر زن چون صدف باشد برای گوهری
بی حجابی ، کی بوَد آزادی و آزادگی ؟
بلکه این دامیست بر پای زن بی روسری
غنچه تا پوشیده باشد در امان است از گزند
چون شکوفا میشود ، چیده شود با خنجری
خنجر گلچین بوَد چشمان هیزی که تو را
میدرد چون از حجاب آیی برون در معبری
گرچه باشد مشکلات اما نمیباشد مباح
تا شود رد دختری از عفت خود سرسری
پاسداری از حجابت کن اگر که در عمل
رهروِ زهرای اطهر ، دختر پیغمبری
آفرین ای دخترانی که درین شهر شلوغ
رفت و آمد میکنید اما ، بدونِ دلبری
مرحبا ای دختران خوش سرشت و باوقار
ای زنان سرفراز و عصمتِ همچون پری
خواهرم! دانم اگر خواهی ز تیر عشوهها
میتوانی پردهی زهد ریاکاران ، دری
بلکه میدانم توانی ، از میان بحر شوم
کشتی طوفان شهوت را به ساحلها برى
ای برادر چشم خود درویش کن بر دختران
تا که ناموست شود دیده به چشم خواهری
مَرد هم یعنی وقار و چشمپوشی از گناه
ناجوانمردی اگر با چشم شیطان بنگری
غیرت زن، کی بوَد در ذات نازنهای پست
شوکت زن را نگر ، در جلوههای مادری
مادری که خود بپای طفل میسوزد چو شمع
تا که فرزندش کند بر عالمی روشنگری
ای همه هستی من ، گردد فدای آن زنی...
کاینچنین در زندگانی میکند دانشوری
ای به قربان چنین بانو که بیهیچ انتظار
میکند با مهربانی ، مادری و همسری
این سخن گفتم که آگاهی دهم از نیک و بد
هم کنم پرواز ، در حال و هوای شاعری
پند (ساقی) را شنو با گوشِ جانت خواهرم!
کِی خزف، همسنگ گردد در جهان با گوهری؟
سید محمدرضا شمس (ساقی)
1393
- ۹۹/۰۱/۰۹