ای دریغا غافلیم از روزگار
(حزب باد)
ای دریغا... غافلیم از روزگار
که کِشد از گُردهی انسان دمار
چون خداباور ، نباشد بندهای...
دست کی میگیرد از شرمندهای
آدمیت ، رخت بسته از میان
بندهی پولاند اکنون بندگان
گرچه دایم دم زنند از دین و حق
نیست قول و فعل ایشان منطبَق
از شریعت ، عاریاند و با ریا...
هست بر لبهایشان ذکر خدا
چون خدای خلق میگردد دِرَم
میدهند از دست ، دستان کرَم
از مسلمانی به غیر از ادعا
گو چه داری طبق گفتار خدا
دین اسلام است دین همدلی
در مسلمانی نباشد کاهلی
دین حق، تنها نماز و روزه نیست
در تعالیم اینچنین آموزه نیست
دستگیری ضعیف و بینوا
شرط دینداریست از سوی خدا
عدل و بیداد است فعل نیک و بد
با عدالت کن ضعیفان را مدد
کن حذر ، از اهل بیداد و ستم
گر به باطن میزنی از عدل، دم
با صداقت گر دهی دل بر خدا
میشوی فارغ ، ز بند غصه ها
گِرد این قوم ریاکاران ، مپیچ
که ندارد حاصلی ارزنده هیچ
از مُلوّن طینتتان، کن اجتناب
چهره، را پنهان مکن زیر نقاب
کن رها این فرقهی گمراه را
تا دهی تشخیصِ راه از چاه را
جز به راه حق مَرو در زندگی
تا کنی درکِ امور بندگی
بندهی حق راهش از شیطان جداست
چون که پیوسته ، خدایش رهنماست
نزد آنکه، گوهر اندیشه سُفت
جیفهی دنیا نمیارزد به مُفت
میبُرد دل را از این دنیای دون
تا شود از آفت و شرّش مَصون
هر که حزب باد را ، کرد اختیار
میکند خود را به دست خویش خوار
در مسیر باد ، هر کس خانه ساخت
خانه را با دست خود ویرانه ساخت
(ساقیا)! در زندگی اندیشه کن
حقپرستی را مرام و پیشه کن
سید محمدرضا شمس (ساقی)
1403/01/29
- ۰۳/۰۳/۰۹