اشعار سید محمدرضا شمس (ساقی)

ساغر خیال
آخرین نظرات

از آن روزی که چشمم را درین غمخانه وا کردم

سه شنبه, ۲۴ مهر ۱۴۰۳، ۰۲:۵۸ ق.ظ

«اَلسَّلامُ عَلَیکِ یٰا فاطِمَةَ المَعصومَه»

(حریم جان‌فزا)

 

از آنروزی که چشمم را درین غمخانه وا کردم
نگاه خویش را ، با گنبد تو آشنا کردم

 

غمی که جای خود را در درون سینه وا می‌کرد
چو دیدم گنبدت را از دلم، او را جدا کردم

 

شدم چون پای‌بند گنبد و صحن و سرای تو
دلم را از غم و از بند این دنیا رها کردم

 

ضریح دلنوازت شد انیس و مونس جانم
که کم کم دردهایم را در آغوشت دوا کردم

 

زیارتنامه خواندم در حریم جان‌فزای تو
دو رکعت هم نماز عشق را آنجا ادا کردم

 

مریضان و گرفتاران عالم را به درگاهت
به یاد آوردم و بر مشکل آن‌ها دعا کردم

 

چو هستی دختر باب‌الحوائج، موسیِ جعفر
گره، از مشکلات خویش با دست تو وا کردم

 

خلاصه هر زمان هر مشکلی پیش آمد ای بانو
توسّل بر تو جستم از دل و جانت صدا کردم

 

عزاداران ثارالله (ع) را در صحن آیینه
چو دیدم یاد آن شاه شهید سر جدا کردم

 

از او آموختم ایثار و درس جان‌فشانی را
که هم خود، هم قلم را وقف در راه خدا کردم

 

سخن گفتم به عشق آل طاها در تمام عمر
بدون مُزد و مِنّت، حق جدّم را ادا کردم

 

نبودم چون پی نام و نشان؛ در گوشه‌ی عزلت
نشستم کار خود را عاری از روی و ریا کردم

 

شدم دردی‌کش (ساقی) کوثر، با دلی آگاه
چنانکه خویش را سرمست، از جام ولا کردم

 

نبستم دل به‌جز آل عبا (ع) در زندگی هرگز
از آنروزی که چشمم را درین غمخانه وا کردم

 

سید محمدرضا شمس (ساقی)
1403/07/23

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی