از آن روزی که وا کردی ز رویت ابر گیسو را
دوشنبه, ۷ مهر ۱۳۹۹، ۱۱:۰۶ ب.ظ
از آن روزی که وا کردی ز رویت ابـر گیسو را
شکستی نــرخ بــازار سـیه چشمان هنــدو را
به افسون نگاهت داد از کف دیـن و دل زاهد
بزن عینک که نـامحـرم نبیند چشم جــادو را
مزن پر ناگهان در آسمان چون کفتران غـافـل
که کرکس کِی؟ بپوشد چشم ، از آزار تیهو را
شود پنهـان به نزدت مـاه عالمتاب از خجلت
که روشن میکنـد بَــدر نگــاهـت تا فراسو را
اگر یک دم نگــاهــت! بر فـــراز آسمــان افتد
ز شوق دیدن روی تو ، حـوری میکشد هـورا
نگاهی کن به زیر پــای خود لختی تماشا کن
که بینی کشتگان خویش، با شمشیر ابـرو را
ز شـاهین نگـاهت نبض دلهــا در تپش افتد
مکن بـالا و پـایین این قــدَر ، خطّ تـــرازو را
شده بی بهره از جام نگاهت (ساقی) دلخون
بگردان لحظه ای بر سوی او آن جام مینو را
1394
- ۹۹/۰۷/۰۷