اشعار سید محمدرضا شمس (ساقی)

ساغر خیال
آخرین نظرات

سخت است که هی دم زنی از عشق فراوان

چهارشنبه, ۷ آذر ۱۴۰۳، ۰۷:۰۰ ب.ظ

(وعده و پیمان)


سخت است که هی دم زنی از عشق فراوان
اما رَوَد از یاد تو آن وعده و پیمان


آن روز که دیدم گل رویت به تو گفتم:
لبخند تو کرده‌است مرا ، واله و حیران


دل بستی و دل بردی و ناگاه برفتی
چه زود رسیدی به خط قرمز پایان؟


برتافتی از روی من آن روی منیرت
من ماندم و تاریکی شب‌های بیابان


گویی که تو از قافله‌ی گنج‌‌وَرانی
اما منم از قافله‌ی قافله‌گیران


من ساکن کوخی که خراب است به شوش‌ام
تو ساکن کاخی به بلندای شمیران


در سلسله‌ی عشق تو عمری‌ست اسیرم
تو بی‌خبر از سلسله و سلسله جنبان


مانند کویری که ترک خورده ز خشکی
چون دیر زمانی‌ست که دور است ز باران ـ


من تشنه‌ی ته جرعه‌‌ای از آب حیاتم
اما تو شدی مست ز سرچشمه‌ی حیوان


سرخ است گل روی تو از رونق بازار
زرد است ولی روی منِ بی‌سر و سامان


من شاخه‌ی خشکیده‌ای از باغ خزانم
آن شاخه‌ی درمانده‌ی در بندِ زمستان


اما تو دل‌انگیزتر از فصل بهاری
مانند گل نسترنی در دل گلدان


هرچند که پژمرده و افسرده‌ترینم
اما تو فریباتری از قالی کرمان


دل می‌کَنم از (ساقی) و میخانه و مستی
اما تو مرا جرعه‌ای از عشق، بنوشان.


سید محمدرضا شمس (ساقی)

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی