اشعار سید محمدرضا شمس (ساقی)

ساغر خیال
آخرین نظرات

۵۸ مطلب با موضوع «دوبیتی» ثبت شده است

(پاشو سردار...)

 

حـاج قـاسـم! چهـــار سـال گذشت
از عــروجــت بـه آسمــان ، امــروز
بـر مـــزارت ، شکــوفــه‌هـا روییــد
فصل سرمــا ، ولی چو مـاه تمـــوز

 

دست گلچین که دست بیداد است
آمــد از آستــین ، بــه بیــرون بـــاز
کــرد پــرپــر ، دوبـــاره گـــل‌هــا را
نه یکی! بلکه صــد شقـــایــق نـــاز

 

پــاشـو از جـا بــه احتـــرام تمـــام
در بغــــل گیـــر ، عـــاشقـــانـت را
لالــــه‌ هــا را بگیـــــر در آغــــوش
بــاز کــن چتـــــر ســایــه‌بــانـت را

 

پـاشـو سردار سینه‌ها خــون است
غــم گرفته‌ست شهــر کــرمــان را
لالــه‌هــا را ببــین بــه روی زمیــن
ســرخ کـــردند : قلــب ایــــران را

 

پـاشـو ســردار وقـت بیــداری‌ست
پـاشـو از جــا و نغمـــه‌ای سـر کـن!
گــوش‌هــا تشـنه‌ی شنـیدن توست
پـاشـو فکـری به حـال کشــور کـن!

 

گــرگ‌هـــای گــرســنه‌ی قـــدرت...
تیـــز کــردنـد چنـــگ و دنـــدان را
پـاشـو ســردار ، بــا امیـــد خــــدا
قطــع کــن دست نسل شیطــان را

 

راه تــــو ، راه رادمــــــردان اسـت
تـو نبــودی اســیر نفـس و هــوس
ولی امــروزه می‌زنــد پــر و بـــال
جای شـاهیــن به آسمـــان کـرکس

 

پـاشـو ســردار ، دست دشمــن کن
تا همیشه ازیــن وطــن ، کـــوتــاه
تا مبــادا بـه خــاک و خــون بکشد
کشــورت را ، سـتـمـگـــــر گمـــراه

 

سید محمدرضا شمس (ساقی)

(مادران سفر کرده)

 

گرچه رفتی ز جهان یاد رخت در دل ماست

نقش تو قـــاب، به دیوار دل و منـزل ماست

 

روز مـــادر بوَد امــروز ، ولی شـوق و شعف

بعد تو نیست دگر، ایکه غمت حاصل ماست

 

سید محمدرضا شمس (ساقی)

(روزت مبارک فرشته‌ی آسمانی)

 

روز مـادر آمد و خـالـی‌‌ است جـایت مادرم

ای بـه قـربـان تو و مهــــر و وفــایت مادرم

 

کاش بـودی و به دیــدارت ، به سر می‌آمدم

تا ببوسم صورت و هم دست و پایت مادرم

 

سید محمدرضا شمس (ساقی)

(حضرت ام‌البنین)

حضرت اُم‌ُّ البَنین از بس‌که با احساس بود

با یتیمان علی ـ در مادری ، حساس بود

این مقامش بس که او در بین نسوان جهان

مادر سقاى دشت کربلا ، عباس بود.

سید محمدرضا شمس (ساقی)

1394

https://uploadkon.ir/uploads/7d3324_23آقا-شب-یلدای-هجران-را-سحر-کن.jpg

(شب یلدا)

آقـا شب یلــدای هجــران را سَحــر کن

از مــاورای خود، به سـوی مـا نظــر کن

هرچند هسـتی دل‌غمیـن از شـیعیــانت

امــا تــو آقـــا از قصــور مــا گــــذر کن

سید محمدرضا شمس (ساقی)

 

https://uploadkon.ir/uploads/144224_23علی-نظمی-تبریزی.jpg

ماده تاریخ :

کـوه بود و پَر زد از دنیا چو کـاه

شـاعــــری آزاده ، در وقـت پگـاه

گفت (ساقی) از جهــان کجمـدار :

« رفت نظمی، سوی درگـاهِ الاه »

2023 میلادی

سید محمدرضا شمس (ساقی)

(آلودگان)

تا کی توان دل بست بر بیهوده_مبحث؟

چون نیست مـردی بین این قوم مُخنّث

کی می‌تـوان تطهیـــر کرد آلــودگـــان را

وقتی که جوی و رود و دریا شد مُلوّث؟

سید محمدرضا شمس (ساقی)

(بار گران)

ز بی باری بسوی آسمان، سر گر صنوبر کرد

درخت تاک ، از بار گران ، سر زیر پیکر کرد

خس و خاشاک را بر روی دریا می‌توانی دید

ولی در قعر دریا ، می‌توانی صید گوهر کرد

سید محمدرضا شمس (ساقی)

(دنائت)

آن‌که عمری از دنائت ، حقّه‌بازی می‌کند

کار روباه و شغال و گرگ و تازی می‌کند

عاقبت در دام می‌افتد به پای خویشتن

بس که از حدّ گلیمش ، پـادرازی می‌کند

سید محمدرضا شمس (ساقی)

(جنگ)

‌لعنت به جنگ و جانی و جنگ افروز

لعنت به این : تـوحّـش مـَـردم ســوز

‌لعنت به آن که : بهـــره بَــرَد از جنـگ

لعنت به آن که : گشــته ســتم آمــوز‌

‌سید محمدرضا شمس (ساقی)