اشعار سید محمدرضا شمس (ساقی)

ساغر خیال
آخرین نظرات

۵۶ مطلب با موضوع «دوبیتی» ثبت شده است

(تقدیم به شهدای مدافع سلامت)

 

بـا بــــردبــاری و تـــلاش و اسـتقامـت

گشتی شهیــد عشـق ، در راه سـلامـت

از جانِ شیرین چون گذشتی بی محابا

قطعـاً بهشـت جــاودان باشد مُقــامـت

سید محمدرضا شمس (ساقی)

 

******

‌هست پاداشت بهشت ایزدی در روز حشر
ای‌ که در راه سلامت، جان شیرین داده‌ای‌

سید محمدرضا شمس (ساقی)

(حلول ماه ربیع)

حلـول مــاه ربیـع، بر شمـا مبـارک بـاد

قبـول طـاعت‌تان بــاد دستگیـر معــاد

به روز حشر که خلقـی ز هـم گریزانند

امید هست که خالق بوَد انیس و مراد

سید محمدرضا شمس (ساقی)

(ماه ربیع الاول مبارک باد)‌

ماه ربیــع الاول آمد چون بهــاران

یارب بده پاداش و مزد سوگواران

صحت، سلامت ، تندرستی مداوم

با سربلنــدی ، در مسیر روزگــاران


سید محمدرضا شمس (ساقی)

https://uploadkon.ir/uploads/1a6702_24ریخت-تا-زهر-جفا-مأمون-دون-در-ساغرت.jpg

(یا رسول الله)

ای دریغا...! روح ختم المرسلین

کرد رجعت سوی فردوس برین

عالَم ِ  اسلام ،  گشته  داغ  دار

مسلمین را کرده خاکسترنشین

 
 

(یا کریم اهل‌بیت)

مظلومترین خلق خدا را کشتند

فرزند  علی  مرتضی  را  کشتند

از بخل معاویه ی  ملعون و پلید

افسوس! امام مجتبی را  کشتند


 

(یا امام مجتبی)

آوخا ، دردا ، گُل گلزار باغ مصطفی(ص)

مَظهر حُسن خداوندی ، امامِ مجتبی(ع)

شد شهید زَهر ِکینِ همسری پست و پلید

کآتشی زد زین مصیبت ،  بر  نهاد ماسوا


 

(یا امام رضا)

ریخت تا زهر جفا مأمون دون در ساغرت

از شرار کینه ؛ آتش  زد  به  نخل  پیکرت

گرد ظلمت ، بر فراز  آسمان پیچیده است

از همان دم  که عبایت را کشیدی بر سرت

‌سید محمدرضا شمس (ساقی)

(آگه باش)

 

شیشهٔ دل شکند چون ؛ نتوان آن را ساخت

 

گــر کـه زنگـــار بگیــرد ، نتــوانش پـرداخت

 

هر که از دور شود خَــم به برت ، آگــه باش!

 

که کمـان تا نشود خَـم ، نتوان تیــر انداخت

 

سید محمدرضا شمس (ساقی)

(سنگ عناد)

‌گوش بخیل، از نفس عشق، کر شود

کِی نای جاودانه برون از نظر شود؟

‌سنگ عنـاد، می‌شکند قلب شیشه را

آییـنه هرچه خُــرد شود بیشتر شود
 
‌سید محمدرضا شمس (ساقی)

(تزویر)

تـزویـر ، صورتی‌ست که آن را وقار نیست

داغی‌ست بر جبین که بر آن اعتـبار نیست

اغفــال بـرگ و بـار درختـان ، مشو به دهـر

آفـت اگر بـه ریشـه زنـد ، غیـر خــار نیست

سید محمدرضا شمس (ساقی)

(دوست)

 

بدون دوست، گل روح ، خشک و پژمرده ست

 

کسی که دوسـت، نــدارد همیشه افسرده ست

 

رفیــق ، روح لطیــفی سـت بـر تـــن و بــی او

 

اگـر چــه رسـتم دسـتان بوَد ولی مـــرده ست.

 

سید محمدرضا شمس (ساقی)

(نیاکان)

ای دون‌ صفت که یـاد بــزرگـان نمی‌کنی

حمــــدی نثــــار روح نیــــاکـان نمی‌کنی

فخــری اگر تو راست بُــوَد از گذشــتگان

نـــالایقــی کــه یـــاد از ایشــان نمی‌کنی

سید محمدرضا شمس (ساقی)

(مرده پرستی)

تا کـه هستیم به غمخــانه ی دنیــا هیچیم

مُـرده خواریم که بر زنـده دلان می‌پیچیم

بسته راه نفس از بغض، ز کیـن توزی خلق

مثل قفـــلی، کــه فقط منتـــظر سوئیچیم

سید محمدرضا شمس (ساقی)