(عِلم و ثروت)
آن که پیوسته پی ثروت و دنبال زر است
ای دریغا که نداند همه عمرش ضرر است
دستِ خالی به جهان آمده انسان ، یعنی :
دستِ خالی به جهان دگری در سفر است
آدمی، خَلق شده تا بکند کسب کمال
ورنه از دانش و حکمت بهجهان بیخبر است
هر که کوشد؛ بِبَرد بهرهی بسیار از آن
آنکه سُستی بکند عمر گرانش، هدر است
عِلم، سرچشمهی دانایی و فضل است؛ ولی
زر فقط موجب راحتطلبی بشر است
آنکه آموخت به عالَم، ادب و عِلم و هنر
هرکجا پای گذارد به یقین مفتخر است
ثروتِ مَحض، بشر را نرساند به کمال
گرچه قد راست کند؛ سروِ بدون ثمر است
آنکه در فقرِ کمال است چه سودیش ز زر ؟
ثروتش گرچه فزون است؛ خری باربر است
عِلم در مَعرکه، حتیٰ بشود جوشن ِ جان
همچنین خنجر بُرّان بوَد و هم سپر است
ثروت اما چو شود دستخوش دزد قضا
صاحبِ ثروت بیچاره یقین دربدر است
تا به کی غرّه بر این جاه و جلال عبثیم
غافل از عمر که چون آبِ روان در گذر است
ایخوش آنکس که ز ثروت به تعهد برسد
دستگیری کند از خَلق ، ولو مختصر است
پندِ ناصح ، ندهد سود در این عصر فریب
چونکه بر گوش زراندوختگان، بی اثر است
(ساقیا) خویش میازار و ، زبان رنجه مکن!
گرچه تلخ است کلامِ تو ولی چون شِکر است
سید محمدرضا شمس (ساقی)
- ۰ نظر
- ۱۴ مهر ۰۳ ، ۰۷:۰۵