کـاش خـالـق ز ازل ، عــالــم ایجــاد نداشت
یا اگر داشت جهان، این همه شــیاد نداشت
بـذر خلقت به هـدایت چو عجین بود، خـدا
احتـیاجـی بـه رسـولان که فرسـتاد نداشت
تخـــم تبعیـض ، نمیکـاشت گر ایــزد ز ازل
حاصلش وقـت دِرو این همـه ایـراد نداشت
همه معصــوم و مبـــرا ز خطـــا ، گـر بودند
ظــلم، جــایـی به دلِ عـالـم ایجــاد نداشت
عـــدل اگــر بـود ره_آوردِ عـــدم بـر عــالــم
روزگــار این همه بیچــاره ز بیـــداد نداشت
گـر همه همــدل و هــم رأی و بــرابــر بودند
مُلـک هسـتی بخــدا یـک دل نـاشـاد نداشت
گــر به ابلیـس نمیداد تـــوان حضرت حـق
زندگی، جــانی و جنگــاور و جــلاد نداشت
هست امــروزه دریغـــا ! همــه جـا واویـــلا
کاش تقــویم وطن، نیمــهی خــرداد نداشت
گـر از ایـــرانِ کنــونی خبـــری داشت کسی
خبر از قصهی چــل دزد، به بغـــداد نداشت
گـر زمیـنخـواریِ امــروزه نمیگشت مجــاز
از تبر زخـم به دل، شیشَم و شمشاد نداشت
ملتی قعـر جحیــم اند و گـروهـی به بهشت
کـاشـکی کشـور ما این همـه شــداد نداشت
بــود اگر گفتــه و انـدیشــه و کـــردار، یکی
زهـدِ تــزویــر و ریــا بـانـی و بنــیاد نداشت
عشق اگر بــود چو امــروزه مَجــازی، تاریخ
یـاد در خاطر خود خسرو و فرهــاد نداشت
گر نبود این همه سنجش، وَ خطاکاری خلق
اعتـباری به جهــان ، مکتـب اســتاد نداشت
خواست خالق که خــلایــق بسـتاینـد او را
خلقـتی کرد که جــز رنجش آحـــاد نداشت
شد قـرین غصـه و شـادی و جفــا و احسان
ورنه تا ختم جهان کس ز خـدا یـاد نداشت
آفــریــن بــاد خـدا را کــه بـه اندیشـهی من
سخت میگشت اگر وعدهی میعــاد نداشت
بیــم محشر شده مـوجـب که بشر رام شود
گـر جـز این بود جهـان یک دِه آبــاد نداشت
شـیخ بر نقــد نظر کـرد و دل از نسـیه برید
اعتــنا چون به بهشت و به پـریـزاد نداشت
او بُـد آگــاه بـر ایـن قصـه و افسـانـه ، ولی
خلق ، آگــاهی ازین حیــلهی اوتــاد نداشت
همــهی عمر فقط مــوعظــهگــر بود به جـِـد
گرچه بــاور به مواعیـظ و به ارشاد نداشت
کــرد سرگــرم خــرافــات ، بشر را به حِیـَـل
چـارهای چون بجـز از غفـلت عُبّــاد نداشت
سـود او بــود بـــه بـــــازار روایــــات دروغ
بــا تحــاریـف احــادیـث کـه اســناد نداشت
شده ویــران اگر این مملکت از تیشهی ظلم
چون دلیـــری به سلحشوری حـــداد نداشت
مــرغ اقبــال، از این خـانهی ویــرانه پـریـد
کـاش ویــرانــهی ما اینهمه صــیاد نداشت
(ساقیا) ! ساغـر و پیمــانه کشی بود مبــاح
گر که سرمستی خـلق از ازل افساد نداشت
- ۰ نظر
- ۰۵ آذر ۹۹ ، ۱۶:۵۰