(عیـد قـربان)
به قربانگاه اسماعیل ، قـربـان کن دل خود را
که تا شاید در آنجا حل نمایی مشکل خود را
در آن وادی اگر قربـان نمایی نفس شیطــانی
شود حجّــت قبــولِ بــارگــاهِ حـیّ سبحــانی
سید محمدرضا شمس (ساقی)
- ۰ نظر
- ۲۷ خرداد ۰۳ ، ۰۵:۱۵
(عیـد قـربان)
به قربانگاه اسماعیل ، قـربـان کن دل خود را
که تا شاید در آنجا حل نمایی مشکل خود را
در آن وادی اگر قربـان نمایی نفس شیطــانی
شود حجّــت قبــولِ بــارگــاهِ حـیّ سبحــانی
سید محمدرضا شمس (ساقی)
(عید قربان)
حاجیـا گر نفس دون را ذبـح و قربانی کنی
سـیـنه را خــالـی گر از امیــال نفسانی کنی
گر خلیــل آسا گــذر کردی ز اسماعیـل نفس
بعـد از آن درک حضـور فیــض ربـــانی کنی.
سید محمدرضا شمس (ساقی)
(حاجی)
آنکه اکنون از حریم کبریا برگشته است
مقتدی رفته ولیکن مقتدا برگشته است
گر چه عمری لخت کرده ملتی را با حِیَل
با کت و شلوار رفته با عبا برگشته است
سید محمدرضا شمس (ساقی)
"اَلسَّلامُ عَلَیکِ یٰا فاطِمَةَ المَعصومَه"
(دارالشفا)
اگر داری هزاران درد بیدرمان بیا اینجا
که با اذن خدا باشد طبیب دردها اینجا
اگرچه هست پنهان مرقد خیرالنسا ، اما
بهشوق مرقد آن بانوی عظما ، بیا اینجا
مزار حضرت معصومهی قم را زیارت کن
که باشد جلوهای از مرقد خیرالنسا اینجا
دعاهایت اجابت میشود در این حرم زیرا
که خفته ، اخت سلطان سریر ارتضا اینجا
دلِ درمانده و غمدیدهی خود را مداوا کن
که بیشک هست هم دارو و هم دارالشفا اینجا
بنوش از آب سقاخانهاش در صحن آیینه
که میباشد یقیناً چشمهی آب بقا اینجا
ببوس این بارگاه و رفعت آن را تماشا کن
که باشد بوسهگاه مرتضی و مصطفی اینجا
دلِ خود را گرهْ زن بر ضریح این حرم با عشق
که دل را میکُند از بند این دنیا ، رها اینجا
دو رکعت با خلوص دل نماز عشق ، برپا کن
به بالاسر، که تا بینی به چشم دل، خدا اینجا
نمیماند بهجا ، کاخی همیشه جاودان اما
بقا را میتوان بینی در این دار فنا ، اینجا
غبارِ غم بشوی از دیده و دل با نمِ اشکی ـ
که بیشک میدهد هم دیده و دل را جلا اینجا
مِس زنگاری دل را جلا ، نَه!... بل طلا دارد
به اکسیری که بر دل میزند این کیمیا اینجا
مشو غرّه به مال و جاه و... قلبت را مصفا کن
ندارد فرق زیرا در نظر ، شاه و گدا اینجا
نه تنها این حرم در قم ندارد مثل و همتایی
که هم شأن است حتی با مقام اولیا اینجا
نه تنها اهل قم بالد به خود ، از شأن این بانو
که میبالد بهخود زین خواهری، حتی رضا اینجا
به غیر از شهر خود ، هر آشنا باشد غریب اما
تفاوت نیست بین هر غریب و آشنا اینجا
چنانکه شهر قم را عُشّ آل مصطفی خوانند
بنازد شیعه بر این بارگاهِ باصفا ، اینجا
خوشا چشمی که دل، بندد به دیدار حریم او
چو اهل قم ، که گردیده به گنبد ، مبتلا اینجا
خوشا آنکس که عادت کرده تا آید بهگوش او
مناجات و اذان از مأذن ِ گلدستهها اینجا
خوشا آنکس که سر را میگذارد بر حریم او
بدون ادعا و عاری از روی و ریا اینجا
چو میبوسد ضریح باصفایش را به صدق دل
زیارت کرده گویی مرقد شمس الضحا اینجا
شفاعت میکند چون شیعیان را در صف محشر
چگونه میتوان دل کَند ، از صحن و سرا اینجا
اگر گم کردهای راه خودت را از سر غفلت
بیا در این حرم، زیرا که باشد رهنما اینجا
گنهکاری ، اگر حتی دمی آید به این درگاه
شود شرمندهی کردار ، بیچون و چرا اینجا
دخیل مِهر میبندد ضریح زرنگارش را
که بخشیده شود از جرم و عِصیان و خطا اینجا
خلاصه دست خالی رد نمیگردیم ازین درگاه
«اگر از صدق دل ، آریم روی التجا اینجا» ۱
دل زنگاریات را پهن کن در این حریم مِهر
که پای زائرانش ، میدهد آن را جلا اینجا
مَشام جان ، معطر کن به عشق (ساقی) کوثر
اگر خواهی شوی مست از شراب جانفزا اینجا
سید محمدرضا شمس (ساقی)
1402/07/22
۱ـ استاد مجاهدی
(السّلامُ علیکِ یا فاطِمةَالمَعصومَة)
کبـــوتـــر دل ما ، میـل پـــر زدن دارد
ولی به دور حـــریـم مطهــرت بــانــو
ز بـانـوان جهان ، بعد مــادرت زهـــرا
جهان به قدر و مقـام تو میزند زانـو
سید محمدرضا شمس (ساقی)
(صادق آل عبا)
توسن عِلم و فقاهت شد به دستت تا که زین
تاختی بر جاهلان ، با منطق حق الیقین
صادق آل عبایی و شدی بر شیعیان
رهنما در زندگانی تا به فردوس برین
پایه ریز مکتب فقه و اصولی در کمال
عالمان چون کودکی هستند نزدت خوشهچین
وارث یاسین و طاهایی و باشد منطقت!
مُنطبق با جملهی آیات قرآن مُبین
شرع را ، در آسمان عِلم ، دادی بال و پر
سایه افکندی به بال معرفت، روی زمین
آنچنان بخشیدهای جان بر احادیث و علوم
که یقیناً آفرین گفته تو را ، جان آفرین
همترازت نیست در عِلمٍ الهی در جهان
غیر آل الله که هستند مانندت وزین
چون هُشام بن حَکمها و مُفَضَّلها به صدق
سودهاند از عجز بر محراب درگاهت جبین
ذوالفقار عِلم را در دست داری چون علی
میزنی بر فرق بدخواهان و دشمنهای دین
کرد ویران مکتب تو ، خانهی تزویر را
با بیان صادقت همچون امیرالمؤمنین
ریختی بر هم بساط جهل و ظلمت را به عِلم
نور بخشیدی به قلب شیعیان راستین
جایگاهت در مدینه هست همتای رسول
در میان دشمنان شیعه هم هستی، امین
شهد نوشاندی به کام خلق با عِلم و عمل
زهر بر کامت اگرچه کرد منصورِ لعین
مرغ روحت کرد تا پرواز ، سوی آسمان
شد دل اهل مدینه در غم مرگت حزین
تیرهگون شد آسمان از این مصیبت گوییا
بر زمین افتاد ماه و گشت با ظلمت قرین
آرمیدی در گلستان بقیع اما دریغ!
کرد ویران دست جهل و کینه آن حصن حصین
مرقدت بی بارگه باشد اگر که در بقیع
هست دشمن از عناد خویش نزدت شرمگین
شیعهی آل علی ، پاینده از عِلم تو شد
عالَم اسلام میباشد علومت را ، رهین
مثل خورشیدی فروزان تافتی تا بر جهان
آسمان شد از فروغ یک نگاهت نقطهچین
گفت (ساقی) در مدیحت چامهای را با خلوص
دارد امّیدی که در محشر شوی او را معین.
سید محمدرضا شمس (ساقی)
1402/02/23
(حمزه سیدالشهدا)
ای داده جان به راه خدا حمزه
یار نبی ، به وقت غزا ، حمزه
بودی به "جنگِ بدر" سپهسالار
بر دفع دشمنان خدا ، حمزه
ای بهترین ، ز نسل بنی هاشم
همچون علی ز شأن و صفا حمزه
در آسمان معرفتی ، بی شک
روشنتر از سُهیل و سُها حمزه
شیر نبرد عرصهی هیجایی
ای فاتح الغزا ، ز قضا حمزه
از بغض هنده همسر بوسفیان
آن زادهی عناد و جفا ، حمزه ـ
کُشته شدی به "جنگ اُحد" زیرا
کُشتی چو دشمنان دغا ، حمزه
خوانْدت نبی به نزد مسلمانان :
محبوب قلب خود ، ز وفا حمزه
مَدحت نگفته است کس آن گونه
که بوده است و هست سزا ، حمزه
باید تو را ستود و سخنها گفت
چون لایقی به حمد و ثنا ، حمزه
نامت شدهست حک به دل تاریخ
"سید" به لوحهی "شهدا" حمزه
بر (ساقیٍ) غمین ، نظری فرما
در رستخیز روز جزا ، حمزه...
سید محمدرضا شمس (ساقی)
1403/02/04
ای کاش جهــان ز عــدل ، آباد شود
دل ها همـه از بنـــد غـــم آزاد شود
ویــران شده گر قبــر امامان بقیــع
در سـیـنهی ما این حــرم، آباد شود
از بعــد علــی چگــونــه میبـایـد زیست؟
آن کس که نسوخت یا نمیسوزد کیست؟
شمـشـیر که از جفــا به فـرقـش بنِشست
هنگام شهـــادت علـــی، خـــون بگریست
"اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یٰا حَسَنَ بْنَ عَلِی الْمُجْتَبیٰ"
(یا کریم اهلبیت)
گُلی ، از گلشن طاها ، شکوفا شد چه زیبا شد
گلستان جهان زین گل مصفّا شد چه زیبا شد
امامِ مجتبی (ع) ، دوّم امام بر حق شیعه
به زهرا و علی از عرش، اعطا شد چه زیبا شد
نه تنها خانهی مولاست شادی و شعف برپا :
مدینه غرق در شادی چو مولا شد چه زیبا شد
چنان بخشیده جان بر عالم این نوزاد زیبا که :
تداعی بخش انفاس مسیحا شد چه زیبا شد
شده ماه فلک ، آیینه دار ماه رخسارش
چنانکه زهره هم مات تماشا شد چه زیبا شد
زمین و آسمان آیینه بندان است از این مولود
جهان روشن از این ماه دلآرا شد چه زیبا شد
چه ماهی که بوَد روشنگر دلهای ظلمانی
که گویی نیمهشب خورشید پیدا شد چه زیبا شد
ز حسن صورت و سیرت ، حسن شد نام نیکویش
به قاموس سخن این واژه معنا شد چه زیبا شد
بریز ای (ساقی) گردون! از آن جام دل افروزی
که هر دل که ندارد بغض ، شیدا شد چه زیبا شد
سید محمدرضا شمس (ساقی)
1389