از قمـــاش آرزو ، یک پیــرهـــن بــر مــا رسید
زندگی آن را گرفت و یک کفــن بــر مــا رسید
گــل ، طلـب کــردیــم تـا از بــاغبــان روزگــار
بخت بد، بین: جای گل، تـلّ جگـن بر مـا رسید
کعبــهی اقبــال را ، تـا طـی نمــودیـم از قضــا
در مسـیر راهِ حـق هم ، راهــزن بــر مــا رسید
در نبـــــرد جـــانگـــــزای عشـــق ، از روز ازل
با سـپاه عقــل، جنگ تـن به تـن بــر مــا رسید
شهــر را گشـتـیم دنبــال انیــسی غــم گســار
کـوره راه مبهــم دشت و دمــن بــر مــا رسید
آه...! از ایــن آرزوهــــای محــال و دور دسـت
کـز شمیـم عشق بـویی از ختــن بـر مــا رسید
در میــان کــوه و دشـت پــر مـــلال عـاشـقی
از سمــنبـویـان عالم، یـاسمــن بــر مــا رسید
بـوی گـل را بــاد بـرد و عشق در اندیشه ماند
تلخکامیهای عشق از کــوهکــن بر مــا رسید
در پی صـید صــدف، دل گرچه بر دریــا زدیم
از کف دریــا گِـل و لای و لجــن بــر مــا رسید
یــادم آمـد روزگــاری که عبــث از دست رفت
بعد از آن ، ایــام بغــرنــج وطــن بر مــا رسید
نـاسـپاسی چـون نمــودیــم از سر نــابخــردی
خفّـت و بیچــارگـیهـا و محــن بـر مــا رسید
از دموکـراسی به دیـوانخـانههای عــدل و داد
تـا که لب وا گشت قفـلی بر دهـن بر مـا رسید
از مسلمــانی و کیـش و مـذهـب و آییـن حـق
قصــه پــردازی بــه انـواع سـنن بـر مــا رسید
بسکه دلهــا خو گرفته با خـرافـات و دروغ
از دیـانـت ، حقـه و مکـر و فتـن بـر مـا رسید
در مسـیر پـر تــلاش شعــر ، از دیــوان عشـق
مختصر طبعـی ز اشعــار کهــن بــر مــا رسید
گرچه از بحـر سخن هم قطـرهای حاصل نشد
مـوجی از شوریدگیهای سخـن بـر مــا رسید
از خـط و شــیدایـی و مشـّـاقـی و دیــوانگـی
حســرت آن روزهـــای انجمـــن بــر مــا رسید
معتکف گشتیم در میخانه دور از قیـل و قـال
تا که از (ساقی) شرابی چون لبن بر مـا رسید
- ۰ نظر
- ۰۹ مهر ۹۹ ، ۰۲:۰۳